همیشه اینجور است که جوانها براى یک ملت و یک کشور داراى اهمیتند. اما گاه
در شرایطى این اهمیت مضاعف مى شود. مثلاً از باب مثال اگر بخواهیم عرض
کنیم، وقتى یک کشورى، یک ملتى درگیر یک مبارزه و چالش نظامى با دشمنان خود
هست، نقش جوان در آنجا بارزتر مى شود؛ یا وقتى یک کشور در حال خیزش به سمت
قله هاى علمى و عملى و تجربى و سیاسى و اجتماعى است، نقش جوانها از اوقات
دیگر در تاریخ آن ملت بارزتر مى شود.
حقیقت این است که کشور و جامعه ى ما بعد از انقلاب، در تمام طول این دوران،
لحظات حساسى را گذرانده است که نقش جوانها و تأثیر حالت جوانى و
استعدادهاى جوانى در آن، یک نقش برجسته است. با اینکه ما ملت با استعدادى
هستیم و بودیم، بر اثر تسلط سیاستهاى استعمارى و استبدادى و سلطنتهاى
موروثىِ خاندانى و حکومتهاى غاصب و جائر، در طول دو سه قرن، از قافله ى علم
جهانى عقب ماندیم.
عقب ماندگى علمى همراهِ خود عقب ماندگى اقتصادى و فرهنگى و نظامى و بقیه ى
عقب ماندگى ها را هم به بار مى آورد. یک کشورى که با توجه به استعداد خود،
با توجه به زمینه هاى طبیعى و انسانى خود، با توجه به جایگاه جغرافیایى خود
- که اگر به نقشه ى جهان نگاه کنید، توجه مى کنید که ایران در چه نقطه ى
حساسى قرار دارد - با توجه به ذخائر زیرزمینى خود، باید یکى از پیشرفته
ترین و یکى از ثروتمندترین کشورهاى دنیا باشد، در دوره ى حکومتهاى قاجارى و
بعد پهلوى، تبدیل شد به حکومت عقب افتاده ىِ دست نشانده ىِ فقیرِ ضعیفِ
توسرى خور. این، در تاریخ ما اتفاق افتاد. گناهش به گردن کیست؟ در درجه اول
به گردن آن زمامداران فاسد و بى کفایت است، که وابسته هم شدند؛ وقتى
سیاستهاى استعمارى غرب وارد میدان شد، وابسته هم شدند. آنها همت و حمیّت
نداشتند؛ فقط به فکر زندگى و آقایى خودشان و حفظ قدرت حکومت خودشان بودند.
گناه، در درجه اول بر دوش اینهاست؛ حالا حد اقل این دو سلسله ى سلاطین
قاجارى و سلاطین پهلوى.
ملت ایران حق دارد که در روز قیامت و در پیش خداى متعال گریبان این ستمگران
را بگیرد و ادعانامه ى عظیم و وحشتناکى را علیه اینها در دست بگیرد، بگوید
اینها کسانى بودند که یک کشورِ با استعداد، غنى، بزرگ، داراى آن سابقه ى
فرهنگى بى نظیر را - که چنین کشورى لااقل باید در عِداد کشورهاى درجه ى یک
جهان باشد؛ والّا اصلاً درجه ى یک است؛ و در بالاى ستون کشورها باید قرار
داشته باشد - تبدیل کردند به یک کشور درجه ى چندم؛ هم فقیر، هم ضعیف، هم
تحقیر شده، هم توسرى خور، هم نا امید.
بعد چه اتفاقى افتاد؟ در خلال این صد، صد و بیست سالى که بخش آخر آن دوران
سخت تا امروز. گذشته، وجدانهاى بیدار و شخصیتهاى بزرگى پیدا شدند که
هشدارهایى دادند؛ برقهایى در آسمان تاریک و ظلمانىِ زندگىِ این کشور
جهاندند که روشنى هایى به وجود آمد؛ بیدارى هایى به وجود آمد که یک نمونه
اش مخالفت میرزاى شیرازى با کمپانى رژىِ معروف بود که در واقع همه ى کشور
را بتدریج مى بلعید و مى خواست سرنوشتى مثل سرنوشت استعمارى هندوستان براى
ایران رقم بزند؛ یا فریادهاى مرحوم آیت اللَّه مدرس در صحن مجلس ملى آن روز
در مقابله ى با رضاخان و دیگران و دیگران، در مقابله با آن قرارداد
خائنانه اى که آن روز داشتند مى بستند که همه ى کشور را تحویل انگلیسها
بدهند. اینها برقهااى در این فضا روشن کرد؛ دلها را روشن کرد، عزم ها را
محکم کرد. نهضت به وسیله ى پیشروان این فکر شروع شد، رهبرى الهى و با عزم و
ارده اى مثل امام، خداى متعال در اختیار ملت گذاشت؛ باز هم همین جوانها،
حرکت خودشان را کردند، یک تحول عظیم و بنیادى به وجود آمد؛ میله هاى زندانى
که ملت ایران در آن گرفتار بود، شکسته شد، لکن از اینجااى که انقلاب شروع
کرد، تا آنجااى که باید ملت ایران برسد، راهِ طولانى است. این راه طولانى
پر از چالشهاى گوناگون است؛ همت مى خواهد، نیرو مى خواهد، نشاط مى خواهد،
ابتکار مى خواهد، تراکم عظیم نیروها را مى طلبد. اینها باید به وسیله ى
جوانها، روحیه جوان، نشاط جوانى تأمین شود.
معمولاً دوران دفاع مقدس را به یاد مى آورند که درست هم هست؛ انسان در
دوران دفاع مقدس، گاهى آنقدر داوطلبان جوان را مى دید که چشم انسان از کثرت
جمعیت، سیاهى مى رفت و از شور و شوقى که اینها داشتند براى اینکه به خطوط
مقدم دفاعى بروند و از استقلال کشور در مقابل تهاجم نظامى دفاع کنند.
اما من مى خواهم عرض کنم که قضایاى دیگر ما و چالشهاى فراوان ظریف دیگرى که
داشتیم، کمتر از دوران دفاع مقدس نیست. ملت ایران پرچم حاکمیتِ معنویت و
دین را بر زندگى بشرى برافراشته و در دست گرفته. این، خیلى مهم است. درست
است که امروز انسانها در همه نقاط دنیا تقریباً، بخصوص در همین کشورهاى
غربى و مادى، از مادیت دلزده شده اند؛ دلشان براى یک معنویتى - که درست هم
آن معنویت را نمى شناسند - پر مى زند و جوانها سر در گم دنبال چیزى وراى
این ظواهر مادى و این لذات مادى هستند که براى آنها عادى شده ؛ دنبال
معنویتند؛ اما قدرتهاى اداره کننده ى عالم، مدیریتهاى اقتصادى دنیا؛ یعنى
همین غارتگران، چپاولگران، یعنى همین که شما به آن استکبار جهانى مى گوئید،
نمى گذارند ملتها به سمت معنویت راه پیدا کنند. شوق هست؛ اما مانع هم هست.
در یک چنین دنیااى، جمهورى اسلامى؛ یعنى یک ملت، یک کشور بزرگ در یک نقطه ى
حساس با این همه جوان، با این ثروتهاى مادى و معنوى که درس هست و همه هم
میدانند، پرچم معنویت را در دست گرفته، مى گوید من مى خواهم انسانها را در
سایه معنویت به سعادت، به خوشبختى، به رفاه، به امنیت، به پیشرفت علمى و به
استقلال برسانم؛ و ثابت کرده که این، شدنى است. این یک هماوردطلبى بزرگ
نسبت به استکبار جهانى است و فلسفه هاى آنها را باطل مى کند؛ روشهاى آنها
را یکسره زیر سؤال مى برد.
اگر این ملت بتواند خودش را به قله هاى پیشرفت و علم و ترقى برساند، یک
دروازه ى عظیمى جلوى راه ملتها براى رفتن به سمت معنویت باز مى شود. لذا
کارشکنى مى کنند؛ مخالفت مى کنند؛ تبلیغات سوء مى کنند؛ تحقیر مى کنند؛ از
فشارهاى سیاسى و اقتصادى استفاده مى کنند، براى اینکه این ملت نتواند به
این مقصود برسد؛ اما عزم ما و عزم این ملت، عزم راسخى است و راه را ادامه
میدهد؛ اینجاست که نقش نیروى جوان خودش را نشان مى دهد.
جوان مؤمن، جوان لبریز از امید، جوان داراى اعتماد به نفس، جوانى که به
ابتکارات و استعدادها و خلاقیت خود اعتقاد دارد، با نشاط جوانى و نیروى
جوانى، مى تواند در بلند کردن این بار عظیم و پیش بردن این گردونه ى عظیم
نقش ایفا کند.
همه ى سعى دشمنان ما این است که این عناصرِ زنده کننده و پیش برنده را از
جوانهاى ما بگیرند؛ ایمانش را بگیرند، اعتماد به نفسش را بگیرند؛ کما اینکه
در دوره طاغوت موفق شده بودند. جوان ما آن روز اعتماد به نفس نداشت، خودش
را به طور غریزى و شبه غریزى، کوچک تر و حقیرتر از یک جوان اروپااى مى
دانست! مگر جوان اروپااى چیست؟ کیست؟ یک موجود سر تا پا عقده ى روحى و
مشکلات روانى و گرفتارى هاى گوناگون مادى و معنوى؛ اما تبلیغات رنگین،
تصویرى از جوان ما درست کرده بود که این جوان ما به این تصویر که نگاه مى
کرد، همیشه احساس مى کرد که کوچک تر است؛ حقیرتر است؛ یک چنین اشتباهى را
در ذهن جوانهاى ما کاشته بودند. الان هم جوانهاى آن دوران که پیر مردهاى
امروزند، آنهایى که تحت تأثیر انقلاب قرار نگرفتند، اگر مراجعه کنید، همان
روحیه و احساس را در اینها مى بینید؛ تربیت غلط دوران جوانى آن روز. آنها
اعتماد به نفس نداشتند.
مى خواهند از جوانِ امروز، اعتماد به نفسش را بگیرند، ایمانش را بگیرند،
روحیه ى ابتکارش را بگیرند، روحیه ى خلاقیتش را بگیرند، شوق او به پیشرفت و
کار را بگیرند و او را با گرفتاریهاى گوناگون سرگرم و مشغول کنند. حالا
یکى را به شهوات، یکى را به کارهاى لغو، یکى را به هرزه گردى و بیهوده این
ور و آن ور رفتن، یکى را به یقه ى این و آن را گرفتن.
شما که انجمنهاى اسلامى هستید، مسئولیت مضاعفى دارید؛ یعنى مسئولیت جوان
این روزگار - که خود، مسئولیت بسیار بزرگ و بسیار پر افتخارى است، که شاید
این قطعه اى که شما دارید در آن زندگى مى کنید، از لحاظ حساسیت در طول
تاریخ ما، کمتر در گذشته تکرار شده و کمتر هم در آینده تکرار شود؛ قطعه اى
که بناست یک ملت عقب مانده را به پیشرفته ترین ملت دنیا تبدیل کند - و یک
مسئولیت دیگر شما، مسئولیت انجمن اسلامى است؛ یعنى آن جوانى که براى خود در
بین جوانهاى دیگر رسالت و مسئولیت قائل است.
ممکن است جوانها اشتباه کنند؛ ممکن است تحت تأثیر احساسات غلط یا فهم غلط
یا آدرسهاى غلط یا جاذبه هاى خطرناک قرار بگیرند. باید آنها را نجات داد.
شما آن نقش نجات دهنده را مى خواهید ایفا کنید، بالاخره در این دریاى عظیم
جوانى، یکى هم ممکن است غرق شود، که نجات غریق لازم است. انجمن اسلامى بدون
اینکه پرچم این ادعا را بلند کند و به رخ این و آن بکشاند - که این به رخ
کشیدن چیز خوبى نیست - باید براى خود، نقش نجات غریق قائل باشد.
گفت آن گلیم خویش به در مى برد ز موج
وین سعى مى کند که بگیرد غریق را
شما مجموعه اى هستید که سعى مى کنید نگذارید کسى غرق بشود؛ نگذارید کسى
اشتباه کند؛ نگذارید کسى متوقف بماند. همه ى بدیها در کج رفتن و افتادن
نیست؛ نرفتن و متوقف شدن هم بدى است. محیط انجمن اسلامى، یک چنین محیطى
است؛ انگیزه ى انجمن اسلامى یک چنین انگیزه اى است. معلوم است که عنصر نجات
غریق شنایش باید از شناى دیگران خیلى بهتر باشد؛ والّا نه فقط غریق را نمى
تواند نجات بدهد، که خودش هم غرق خواهد شد. پس باید خودتان را قوى کنید؛
بنیه ى اعتقادى و بنیه ى اخلاقى را باید قوى کنید.
من دو سه سال پیش به جوانها - ظاهراً در جمع شما بود یا یک جمع دیگرى -
گفتم من به جوانها مى گویم: تحصیل، تهذیب، ورزش. تحصیل کنید؛ یعنى نیروى
خرد، فکر، مغز، علم در شما تقویت شود. الحمدللَّه گزارشى که من دارم، این
است که بچه هاى انجمن اسلامى دانش آموزى در دبیرستانهااى که حضور دارند،
معمولاً درسشان هم بهتر از درس همکلاسى ها و هم دوره اى هایشان هست - حالا
ممکن است همه جا اینجور نباشد - این، خیلى چیز خوبى است، باید اینطور باشد.
از لحاظ علمى خودتان را تقویت کنید، پیش ببرید؛ نه فقط براى اینکه حرف شما
در دیگرى اثر کند، براى اینکه شما مى خواهید یک ستونى باشید که این بناى
عظیم، این کاخ مجلل - کاخ مدنیت و پیشرفت ملت ایران - بر روى این ستونها بر
سرِپا بایستد و بنا شود.
در کنار تحصیل، تهذیب باشد. دلهاى شما جوانها نورانى است؛ فطرت الهى در
شماها زنده و درخشان است. امروز شما خودتان را به کارهاى نیک، خلق نیک،
رفتارنیک اگر وادار کنید و عادت بدهید، هویت انسانى شما همین جور شکل مى
گیرد و تا آخر عمر این دستاورد با شما خواهد ماند. بخصوص در این مقطع سنى
شماها، که یک مقطع زرین است؛ یک مقطع طلایى است.
در این مقطع خیلى کارهاى بزرگ مى شود بر روى شخصیت خود انجام داد؛ خودسازى.
ارتباطتان را با خدا قوى کنید. در مسائل دینى بر نقاط عقلانى و ظریف
بپردازید و آنها را از استادان ماهرش فرا بگیرید. دین، عواطف هم دارد؛ لکن
این عواطف به معنویات عمیق، به فکر عمیق تکیه دارد؛ این فکر را باید آموخت و
با مبانى دینى آشنا شد و بر اساس آن، روى شخصیت خود، روى دل خود اثر
گذاشت. روى دل خودتان باید اثر بگذارید. ما باید دل خودمان را خیلى اوقات
مخاطب قرار بدهیم.
یکى از اهلِ معنا گفته بود من روزى چند هزار مرتبه فلان ذکر را بر این دل
خفته ى غافل خودم خواندم؛ چه تعبیر خوبى است. نماز همان ذکرى است، همان آب
حیاتى است که انسان به دل خود مى بخشد؛ نمازِ با توجه؛ توجه به معنا، توجه
به اینکه در مقابل خدا قرار داریم. نماز را این طورى بخوانید. وقتى به نماز
مى ایستید، به یاد بیاورید که در مقابل خداوند متعال ایستاده اید و دارید
با او حرف مى زنید. در سرتاسر نماز سعى کنید این حالت حفظ بشود، آنوقت این
نماز اثر مى گذارد و دل انسان را مثل اکسیر عوض مى کند. اکسیر ماده ى
کیمیایى است که مى گویند مس را طلا مى کند. دل ما از مس هم که باشد، اکسیر
ذکر آن را به طلا تبدیل مى کند. این، خیلى مهم است.
تهذیب شامل رفتارها هم مى شود؛ رفتار با پدر و مادر. پدر و مادرهایتان را
هم دوست بدارید و هم این دوستى را به آنها ابراز کنید؛ هم احترامشان کنید.
هم اطاعتشان کنید؛ در داخل محیط خانه، اخلاق شما، رفتار شما مى تواند یک
خانواده را بسازد. یک جوان گاهى در یک خانواده، پدر، مادر، برادران،
خواهران را تحت تأثیر قرار مى دهد. من گاهى به خانواده ى شهدا که سر مى
زنم، پدرها، مادرها - این را من شنیده ام - مى گویند این جوان، جوان
شهیدشان، در داخل خانه با رفتار خود، معلم ما بود؛ نماز خواندنش، نماز
خواندن را به ما یاد مى داد؛ قرآن خواندنش، قرآن خواندن را به ما یاد مى
داد؛ وظیفه شناسى، نشاطش براى کار، نشاط و وظیفه شناسى را به ماها تعلیم مى
داد. یک جوان مؤمن و مهذب در داخل خانواده، مثل یک چراغ محیط خانواده را
روشن مى کند و برادرها، خواهرها از او فرامى گیرند؛ در داخل محله، در داخل
محیط زندگى، در داخل محیط کار.
حالا تابستان در پیش است. ان شاءاللَّه بعد از امتحانات، جوانان انجمنهاى
اسلامى بیش از دیگران به فکر باشند که از این فراغت تابستان و از این فرصت
براى مطالعه، براى فراگیرى، براى شرکت در کارهاى بدنى که در خدمت مردم هست -
گاهى بسیج و دیگران، کارهایى را در اختیار جوانها مى گذارند؛ فعالیتهاى
بدنى، خدمات، سازندگى - و کمک به پدر و مادر، کمک به خانواده، تهذیب و ورزش
استفاده کنند. ورزش هم یک کار لازم است. من به همه ى جوان ها، دخترها،
پسرها، توصیه ى دائمى ام این است که ورزش بکنند.
این سه عنصر اصلى را شما جوانهاى انجمن اسلامى با کیفیت بهتر و با کیفیت
بالاتر در رفتار خودتان و در تأثیرى که بر روى دیگر جوانها مى گذارید،
انجام دهید.
جوانى یک نعمت بزرگى است که یک بار به هر انسانى داده مى شود؛ یک دوره ى
معینى هم دارد. از آن دوره که گذشتید، از برکات آن دوره مى توانید استفاده
کنید. پیرمردهاى داراى آرامش روحى و فکر روشن و رفتار منظم و برنامه ریزى
شده، کسانى هستند که جوانى را با این خصوصیات گذرانده اند. پیرمردهاى کسل،
آشفته، بى حوصله، سیر از زندگى، کسانى هستند که در جوانى این ذخیره را
فراهم نکرده اند.
پیرمردها و پیرزن هااى که در کهولت راحت با خدا انس پیدا مى کنند، کسانى
هستند که این انس را در جوانى به دل خودشان یاد داده اند. اشتباه است اگر
خیال کنیم مى شود جوانى را کلاً به غفلت گذراند. اما در پیرى یک انسان ذاکر
و شاکر خدا بود؛ نخیر، نمى شود. سعى مى کنند گاهى، اما نمى توانند. این
ذخیره اى که شما در جوانى فراهم مى کنید، این ذخیره ى همه ى عمر شماست تا
آخر، چه ذخیره ى جسمى، چه ذخیره ى فکرى، چه ذخیره ى قلبى و روحى. این ذخیره
ى شماست تا آخر عمر و ذخیره ى ابدى شماست براى زندگى ابدى، که حیات واقعى
آنجاست.
قدر این دوران را بدانید؛ قدر عضویت در انجمن اسلامى را هم بدانید. فرداى
این کشور براى شماست؛ ساختن این کشور با دستهاى تواناى شما امکان پذیر است.
جامعه ى جوان کشور ما، جامعه ى بسیار خوبى است. استعداد، طبیعى است؛ فضا،
فضاى حرکت و نشاط و تلاش است. البته دشمن خیلى دارد خودکُشون مى کند براى
اینکه جامعه ى جوان ما را از کار بیندازد؛ ریزشهایى هم یک گوشه هایى داریم،
از آنها هم بنده بى خبر نیستم؛ اما رویشها بمراتب بیشتر از ریزشهاست.
جوانهاى ما خوبند، دارند خوبتر هم مى شوند، ان شاءاللَّه پیش هم مى روند. و
من مطمئنم آن روزى که بنده و امثال بنده - طبقات سنى ما - در دنیا نیستیم،
آن روز شما دنیاى عالى را که محصول تلاش امروزتان هست، خواهید دید و تجربه
خواهید کرد. و ان شاءاللَّه باز براى آینده هاى بهتر و برتر از آن برنامه
ریزى خواهید کرد.
امیدواریم خداوند متعال، دلهاى نورانى شما و جانهاى پاکیزه ى شما را همیشه نورانى و پاکیزه نگه دارد.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته